به تصویر کشد ذهنم ، شیطان و خدا را
یکی در چپ وجودم ؛ یکی در راست
قلبم هر آنکه تقبل کند صدایش زند
ناله زند هر آنچه که کرده در گیرش
یک آن رسد فریاد رسی ز دور و نزدیک
یکباره کنار کشد آن نکبت شیطان شریر
دین و ایمانم همان بوَد که تقبل کنم
کدام راه را گزینم نجات یابم
خدا و شیطان دو قدرت بی فرجام
اذن خدا، شریر شد آزاد ز وجود گنهکاران
جدا سازد با نفسش، تبهکاران زخوبان
بسته به نفسم انتخابم باشد شریر یا خدا
خدا خواهان من ، دعوی من ، هستی من
خدا عشق من ، پادشه من ، سرمایه من
شریر نام آور هر چه بدیهاست
شریر یاد آور روح پلیدهاست
خدا در دل و جانم کرده ریشه
اراده او ، چون بوده عاشق پیشه
ز هر ظلمت ز هر نکبت بوَد او ناجی من
ز هر ره روشنائی دهد خوشبختی من
نام نیکی که خدا بر من نهاد ( زهره)
ره خوشبختیست روشن ، چون ( ستاره )
ستایش خاص اوست سرمایه جاودانی من
بنازم چون خدائی که شد پادشه من
گشایشگر ره بسته ، هموار هستی وجودم
با صدائی صادقانه دهد نوید در وجودم
ستایش خاص اوست سرمایه جاودانگیم
ز حس روحانی هستم ثناگویش